روزهاي ِ آباني ِ ما
آبان زيبا و طلايي هم داره تموم ميشه ، البته آبان امسال مثل سالهاي قبل پر باران نبود ، ولي كلي خاطره انگيز و زيبا بود ..... ظهر تاسوعا مامان زري نذري داشت . بنابراين از شب قبل اونجا بوديم . موقع پوست گرفتن و خورد كردن سيب زميني ها كه شد همگي دور سفره ي بزرگي نشستيم و تو گل پسر دوست داشتني هم ما رو همراهي ميكردي البته نه با چاقو و پوست گير . با يه روش كاملا ً جديد كه خودت اختراعش كرده بودي . بدين صورت كه يه چاقو تيز كن و يه دونه انبر دست بزرگ برداشته بودي و كاملا ً پسروونه سيب زميني ها رو خورد كردي . اجرت با امام حسين عسل پسرم ..... امسال خيلي كمتر تونستم به مامان زري كمك كنم ولي به قول خاله عاطفه اصل كاري رو نگه داشتن از همه سخت تره البت...